user

New folder | پادکستِ نیوفلدر

[]
    0
    میانگین پخش
    0
    تعداد پخش
    0
    دنبال کننده
    پسِ آن همه انتظار، تهِ صندوقِ نامه‌های هر یک از اهالی یکی ایمیلِ «دوستت دارم» بود. بازش کرده بودند و بدافزارِ حاکمی اختیارِ سیستمِ روان و اعتقادشان را دست گرفته بود. معنیِ کلماتشان را عوض کرده بود.....
    • 0

    • 1 year ago
    31:56
    زین‌الدّین زیدان وسطِ زمینِ بازی ایستاده بود. محمّدِ بِشْر وسطِ اتاقِ شلوغ نشسته بود. من نه ایستاده بودم نه نشستن دلم می‌خواست؛ «وسط‌بازی» می‌کردم توی شلوغی‌ها...:::موسیقی‌ها: حبیب خزایی‌فر، فیلمِ «...
    • 0

    • 1 year ago
    31:36
    شما در این پادکست یک توریستید. این پادکست به تماشای ایفِل می‌بردتان امّا به قصدِ آنکه نشانتان بدهد یکی از پایه‌هاش شکسته؛ به بازدیدنِ اَیاصوفیه تا ببینید گنبدِ عظیمش ترک خورده و دارد می‌ریزد پایین.....
    • 0

    • 2 years ago
    28:21
    محسن چاوشی در ترانهٔ «فندکِ تبدار»ش از کسی می‌گوید که دیگر نیست. مردِ پای کوه از کسی می‌گوید که همیشه هست. تامینو از کسی می‌گوید که حواسش نیست به چیزی که هست. چاوشی زنده است؛ تامینو زنده است؛ مردِ پ...
    • 0

    • 2 years ago
    31:16
    به مَردَم که آن سوی اتاق روزنامه می‌خواند گفتم: روزی که جسمت را روی زمین رها کنی و بروی، اوّل یک بند از انگشتت را برای خودم جدا می‌کنم و برمی‌دارم، بعد می‌برمت غسّالخانه. گفت: «تو دوستم داری و این ط...
    • 0

    • 2 years ago
    25:41
    ... تا دیانت جوازِ جنایت نباشد:::موسیقی‌ها: جیمز هورنر، فیلمِ «خانه‌ای از شن و مه» | طرّاحِ جلد: محی‌الدین تقی‌پور | گوینده، نویسنده و کارگردان: یاسین حجازی | ضبط: استودیو ۱۴، علیرضا منصوری ...
    • 0

    • 2 years ago
    28:15
    دست‌های ابوبَطاط خیلی بزرگ بود. و بیشتر از ۵ انگشت داشت دستش. و هر بار سمتم می‌آمد، من فقط به روبرو زل می‌زدم. صورتم هم‌ترازِ کُلتی بود که آویزانِ کمرش بود...:::موسیقی‌ها: کنسرتِ کیهان کلهر و رامبرا...
    • 0

    • 3 years ago
    33:29
    من یک بَرده‌ام، خواهرم دیمال یک بردهٔ دیگر، خواهرم اَدکی هم، برادرزاده‌ام کاترین، برادرزاده‌ام نسرین هم، زن‌برادرم ژیلان، برادرزاده‌ام روژان. میانِ مردمِ «سِنجار» روستای ما به دخترانِ زیباش معروف بو...
    • 0

    • 3 years ago
    24:03
    کسی با شما تا درونِ یک اتاق می‌آید بعد، درِ اتاق را روی شما قفل می‌کند و خودش می‌رود. شما توی آن اتاق می‌میرید و حتّا جسدتان را هم بیرون نمی‌برند...:::موسیقی‌ها: کریستف رضاعی: فیلمِ «پروندهٔ هاوانا»...
    • 0

    • 3 years ago
    27:01
    یک سالی این پا و آن پا کرده بودیم تا آن شب که آگهی را دیدیم: «قطعِ درخت رایگان انجام می‌شود». همان شب بود که بالاخره تصمیم گرفتیم نخل را بیندازیم...:::موسیقی‌ها: محمّد دارابی‌فر: آلبومِ From a Dream...
    • 0

    • 3 years ago
    20:53
    همسرتان را برای یک شب چند می‌فروشید؟:::موسیقی‌ها: کارن همایونفر، فیلمِ «بادیگارد» | گوینده و طرّاحِ جلد: محی‌الدین تقی‌پور | نویسنده و کارگردان: یاسین حجازی ...
    • 0

    • 3 years ago
    24:20
    به دوستم می‌گویم: «تو هم کارِ عجیبی داری.» می‌گوید چرا. می‌گویم «چطور می‌توانی برای سُسی که خورده‌ای و می‌دانی غیرِ قابلِ تحمّل است، طرحی بریزی که تماشاچی‌هاش ترغیب شوند بروند آن را بخرند؟» دوستم گر...
    • 0

    • 3 years ago
    18:14
    دوستم می‌گوید که به او تعرّض شده و من ناخودآگاه به اندامش نگاه می‌کنم: به پاهاش، به دست‌هاش ــ و خودم هم نمی‌فهمم چرا به پاها و دست‌هاش نگاه می‌کنم. در صدای دوستم خشم است ــ خشمِ کسی که کاری نمی‌توا...
    • 0

    • 3 years ago
    23:24
    مادرِ دِلسا پاری شب‌ها از تداعیِ تصویرِ دکتری که توی دستانش تیغِ جرّاحی است از خواب می‌پرد. آن تیغِ جرّاحی هم بخشی از تاریخ است ــ گیرم تاریخی که تنها چند ماه با من فاصله دارد.:::موسیقی‌ها: علی صمدپ...
    • 0

    • 3 years ago
    15:10
    یک نفر را می‌شناسم که بی‌های کوچکِ هر متنِ انگلیسی را کیو می‌بیند. در عوض، تمامِ کی‌یوهای کوچک را بی می‌بیند. او تمامِ دی‌های کوچک را پیِ بزرگ می‌بیند. او تمامِ پی‌های بزرگ را دیِ کوچک می‌بیند. تمام...
    • 0

    • 3 years ago
    20:04
    سه نفر بودند که گفتند نه. همین. این پادکست ساخته شده که همین را بگوید...:::موسیقی‌ها: امید رئیس دانا، فیلمِ «ابد و یک روز» | جلد: محی‌الدین تقی‌پور | گوینده، نویسنده و کارگردان: یاسین حجازی ...
    • 0

    • 3 years ago
    23:43
    معمولی‌ترین پیرهنی را که می‌توانید تجسّم کنید. کهنه و نخ‌نما. پیرهنی که بوی تندِ عرقِ بدنِ صاحبش را می‌دهد. به نظرم حداقل ۳ صنف می‌توانند کاری برای این پیرهن کنند: یکی خشکشویی‌ها (تا بسا یک بارِ دیگ...
    • 0

    • 3 years ago
    20:08
    اسمِ این پادکست را «شیوه‌نامهٔ لیز خوردن» هم می‌شود گذاشت. هدفِ کسانی که این اپیزود را ساختند این بود که مُستدل و مستند به شما یاد بدهند چطور وقت بخرید و منتظرِ منفعتان بمانید.:::موسیقی‌ها: بهزاد عب...
    • 0

    • 3 years ago
    20:47
    فیلسوفِ گمنامی در سطری از کتابی گمنام نوشته است: همهٔ آدمیزادها روزی، ساعتی، آنی، درخت می‌شوند و بعد دوباره خودشان می‌شوند: تکان می‌خورند و ادامهٔ راهشان را می‌روند...:::موسیقی‌ها: محمّدرضا علیقلی، ...
    • 0

    • 3 years ago
    23:53
    آدمیزادها تنی واحدند. تجربیاتِ ترسناک یا ناگوارِ زندگی روی دی‌اِن‌اِی اثر می‌گذارد و می‌تواند نسل به نسل منتقل شود. گویی که تنی در بسترِ اعصار و قرون دراز کشیده باشد و ضربتی که قرن‌ها قبل به سرش خور...
    • 0

    • 3 years ago
    17:51
    همین الان به کفِ دستتان نگاه کنید و انگشتانتان را باز کنید از هم... آن میخ‌های بلند از وجبِ دستِ شما بسیار بلندتر بوده‌اند، چون هم باید از بدنِ مصلوب عبور می‌کردند هم از چوبهٔ قطورِ صلیبی که مصلوب ر...
    • 0

    • 3 years ago
    16:05
    چطور می‌فهمید لیوانی پُر واژگون شده یا هنوز بر جاست روی میز؟ اگر آنجا نباشید که صدایی بشنوید، اگر آنجا نباشید که چیزی را بتوانید دید، چطور می‌فهمید؟:::موسیقی‌ها: محمّدرضا علیقلی، آلبومِ «آوای زمین» ...
    • 0

    • 4 years ago
    18:30
    آیا ممکن است لقمه‌ای، که بسا همین حالا دارید آن را می‌جوید یا پیش از این پادکست فرو بلعیدید، با گوشتان کاری کند که دیگر بعضی کلمات را نشنوید ــ نه آنکه بِالکُل کَر شوید؛ فقط «بعضی» کلمات را نشنوید؟:...
    • 0

    • 4 years ago
    19:09
    این پادکست دربارهٔ بادامی‌ است که تَرَک داشت و من روی تختگاهِ آشپزخانه‌ام دیدمش صبحِ امروز. بادام را که توی مشتم فشردم، ترک دهن باز کرد. پوستِ بادام امّا سخت بود؛ دهانِ ترک زود هم آمد. بادام را نزدی...
    • 0

    • 4 years ago
    15:59
    نویسندهٔ این پادکست می‌گوید صدای موتوری که به‌شتاب دور شد هنوز توی سرش هست. انگاری که موتورِ آپاچیِ سفید از بینِ استخوان‌های سرش بیرون می‌آید و گاز می‌دهد توی کلّه‌اش و طنینِ شلّیکِ اگزوزهاش تکرار م...
    • 0

    • 4 years ago
    14:50
    در طولِ این پادکست، ۱۶۶۴ نفر در سراسرِ جهان می‌میرند.دلتان می‌خواهد آخرین دقیقه‌ای که زنده‌اید چه بویی در شامّهٔ‌تان بپیچد؟ ادکلنی که خاطره‌ای دور را در شما بیدار می‌کند؟ یا بوی ملافهٔ بیمارستان که ...
    • 0

    • 4 years ago
    16:48
    ساعتِ ۹ و ۴۷ دقیقهٔ صبحِ یکی از سه‌شنبه‌های سالِ ۲۰۰۱ میلادی، تلفنی زنگ خورد. و کسی نبود گوشی را بردارد. تلفن رفت روی پیغامگیر. زنی جوان، با صدایی که نمی‌لرزد، روی پیغامگیر به محبوبش می‌گوید که باید...
    • 0

    • 4 years ago
    17:04
    فرض کنید توی پذیرشِ بیمارستانی کار می‌کنید. یکی توی لیست هست که اسمش برایتان آشناست. پدربزرگِ او در مرحله‌ای سخت از زندگی دستتان را گرفته. آیا اسمش را جا به جا می‌کنید تا زودتر پیشِ دکتر ب...
    • 0

    • 4 years ago
    19:25
    مادّهٔ هفدهِ اعلامیهٔ جهانیِ حقوقِ بشر بر حقّ شما در داشتنِ یک فُلدِر تأکید می‌کند. کسی حق ندارد از شما بازجویی کند بابتِ چیزی که توی فُلدِرتان هست. آیا به من مربوط است که اسبِ توی فلدرتان تشنه است؟...
    • 0

    • 4 years ago
    15:49
    شایعه‌هایی هست که قصّهٔ «لباسِ جدیدِ پادشاه» نوشتهٔ هانس کریستین اَندِرسِن آن طور که همه می‌دانند تمام نشده است...:::موسیقی‌ها: پیمان یزدانیان، آلبومِ «گذر» | گوینده و طرّاحِ جلد: محی‌الدین تقی‌پور ...
    • 0

    • 4 years ago
    15:36
    توی ورزشگاهِ ماراکانا، هفتاد و چهار هزار و هفتصد و سی و هشت نفر اسمِ شما را داد می‌زنند. شما بیرونِ استادیومید. داشتید راهِ خودتان را می‌رفتید. اصلاً کاری نداشتید که جایی هم هست که استادیومی هف...
    • 0

    • 4 years ago
    13:06